بند اجبار
چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۴۴ ق.ظ
خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم...
دستش را محکم فشار میدهم ...
میترسد ...
جیغ میزند...
با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند...
من عصبی تر داد میزنم سرش...
بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد...
کاغذ سیاه میشود...
دوباره در بند کشیدمش...
راستی احساسم را میگویم...
آدنا
- ۹۷/۱۲/۲۲